سید محمد خاتمی: وقتی که نان نباشد آزادی به چه درد میخورد؟
سید محمد خاتمی: وقتی که نان نباشد آزادی به چه درد میخورد؟
خیر مقدم میگویم و از لطف شما سپاسگزارم. دغدغه مشترکی ما را اینجا جمع کرده؛ این که چه باید بکنیم تا از وضعیت ناگواری که همه ما و حتی کسانی که در حاکمیت هستند نیز قبول دارند که بد است و کشور با خطرات متعددی رو به رو است رهایی یابیم.
درست است که یک فرد میتواند تأثیر گذار باشد، ولی وقتی کشور و جامعه به چنین وضعیتی دچار میشود باید منشاء آن را جستجو کرد و بعد به فکر درمان افتاد. به نظر من اگر همگی به این توافق نرسیم که رویکردها باید عوض شود، فرد هر چقدر قوی و دارای اعتماد به نفس باشد قادر نیست خدمتی بکند.
باید تلاشها در این جهت باشد که رویکردها عوض شود. از زمان استقرار جمهوری اسلامی و بعد از سالهای نخست و مشکلات آن که کم و بیش روند امور مشخص شد، چهار دوره را تجربه کرده ایم.
در دوره جنگ انصافاً دولت وقت با 7 - 6 میلیارد دلار در سال توانست کشور را به خوبی اداره کند. به یاد داریم که ظاهراً در سال 64 دوستان از جنگ و جبهه میگفتند که سال 65 سال سرنوشت است و تقاضای 7 - 6 میلیارد دلار داشتند تا کار تمام شود.
کلاً در آن سال حدود 6 میلیارد دلار درآمد کشور بود که 3 میلیارد دلار از آن برای جنگ اختصاص داده شد و با 3 میلیارد دلار و شاید کمتر از آن کشور اداره شد. البته در دوران جنگ بعضی رویکردهای سخت گیرانه و احیاناً دور زدن قانون وجود داشت، ولی امام فرمودند اگر مشکلاتی بوده است به دلیل جنگ و شرایط خاص آن بوده است و همه باید به قانون برگردیم.
در آن روزگار سرمایه اجتماعی ما در همه سختیها حفظ شد و توانستیم بر پایه آن همه مشکلات را تحمل و حتی حل کنیم. جنگ تمام شد؛ کشور از هرجهت ویران بود، کارخانهها از بین رفته بود، تولید وجود نداشت، بسیاری از امور دولتی شده بود و البته در آن شرایط حق هم همین بود. روی آوردن به سیستم کوپن برای حفظ اساس کشور لازم بود. اما جنگ تمام شده بود و بنیههای اقتصادی صدمه دیده بود و مشکلات زیادی وجود داشت.
در این شرایط دولت سازندگی روی کار آمد و الحق کارهای بسیار بزرگی انجام داد. زیرساختهای کشور ساخته شد و زمینههای پیشرفت فراهم آمد و وقتی آن دولت رفت، درست است که میلیاردها دلار بدهی داشتیم، اما در مقابل این بدهیها راه و کارخانه و اسکلهها و زیربناهای اقتصادی ایجاد شده بود.
یکی از برنامههای دولت اصلاحات زمان بندی پرداخت بدهیها بود که پرداخت هم شد. اگر ما در دوره بعدی توانستیم پیشرفتهای مهمی داشته باشیم، ناشی از زحمات دولت سازندگی بود. مطمئنا در هر سه دوره کمبودها و اشتباهاتی هم بوده است، ولی کارهای بزرگی انجام گرفته و مملکت خمیده از فشارهای جنگ و تحریمهای بین المللی روی پای خود ایستاد.
مطلبی را آقای هاشمی در آغاز کار دولت اصلاحات به من گفتند با این مضمون که ما به سازندگی توجه کردیم، ولی توجه کافی به توسعه سیاسی نکردیم، اما شما توسعه سیاسی و آزادیها و جامعه مدنی را مورد توجه قرار دادید و کار خوبی بود. جهت گیری دولت اصلاحات توسعه همه جانبه و پایدار بود، توأم با عدالت.
گرچه در تبلیغات بیشتر روی توسعه سیاسی و فرهنگی تکیه شد، اما ما توسعه همه جانبه را مد نظر داشتیم؛ چرا که اگر توسعه سیاسی نباشد هم قتلهای زنجیره ای رخ میدهد، هم تورم 40 درصد. اگر فقط توسعه سیاسی باشد فقر و وابستگی و بدبختی ایجاد میشود.
وقتی که نان نباشد آزادی به چه درد میخورد؟ اگر فرزندت را نتوانی درمان کنی، آزادی به چه دردت خواهد خورد؟ همه اینها باید با هم باشد. در ایران برای توسعه سیاسی موانع جدی وجود دارد، اما با همان موانع هم وقتی توسعه سیاسی نیم بندی توأم با برنامه اقتصادی درست باشد، تورم را به 11 درصد میرساند.
در زمان ما، کار بسیار مهمی انجام شد و آن تک نرخی کردن ارز بود. یکی از عوامل فساد و بدبختی و رانت در کشور همین تفاوت فاحش نرخ ارز و چند نرخی بودن ارز بود. برخی دوستان معتقد بودند این کار را نکنید.ناگهان شاهد رشد 10 تا 12 درصدی تورم خواهیم بود؛ اما ما با 3 تا 4 درصد رشد تورم این کار را انجام دادیم و بلافاصله هم تورم سیر نزولی پیدا کرد. در برنامه چهارم هم گفتیم که هم یارانه هدفمند شود و هم نرخ تورم و بیکاری یک رقمی میشود و واقعاً میشد به این هدف رسید.
به هر حال باید به توسعه همه جانبه بیاندیشیم و برای توسعه اهتمام به صنعت جایگاه مهمی دارد، چرا که امروز زیربنای توسعه، صنعت نیرومند است، حتی در کشاورزی (مکانیزه) این صنعت است که فرآوردههای کشاورزی را دارای ارزش افزوده میکند.
همانگونه که فولاد و نفت و پتروشیمی و IT و ICT همگی بر پایه صنعت استوار است، رشد تولید و صنعت پیشرفته نیز در گرو برخورداری از بخش خصوصی نیرومند و امن و مطمئن است.
وقتی بخش خصوصی نبود و سرمایههای دولتی هم که در دست بنگاههای دولتی تحت نظارت بود به بنگاههای شبه دولتی که پاسخگو نیستند و در خود هیچ احساس مسؤولیتی نمی کنند تبدیل شد، وضع همین میشود که هست. بخش خصوصی یکی از مهم ترین محورهای توسعه همه جانبه است و حتی به عنوان نهاد مدنی خود یکی از پایههای توسعه سیاسی هم هست.
دولت اصلاحات معروف شده است به این که محور کارش توسعه سیاسی بود، اما در این قسمت به خاطر موانع فراوان نتوانستیم آن طور که شاید و باید عمل کنیم، گر چه فضا باز شد و اعتماد بین مردم و دولت بوجود آمد، اما در عرصه اقتصادی و (بین المللی) توفیقاتمان بیشتر بود. امروز مردم ما اعم از کارگر و کارآفرین و بخش فرهنگی و کشاورزی ما حسرت آن روزها را میخورند!
به هر حال به جایی رسیدیم که در زمان ما هم سند چشم انداز 20 ساله تدوین و تصویب شد و هم برنامه پنج ساله چهارم که بنا بود با یک پنجم ارزی که این سالها به دست آمد شاهد جهش اقتصادی، فنی، سیاسی و فرهنگی باشیم.
من تعجب میکنم! برنامه چهارم را زیر پا گذاشتند و بدتر از آن نقشه راه یعنی سند چشم انداز 20 ساله نه تنها به محاق رفت، بلکه خلاف آن عمل شد و کسی هم اعتراض نکرد. آن همه فریادها در زمان مسؤولیت من درباره یک درصد گرانی و ... بلند میشد، اما امروز تورم بالای 40 درصد، توسعه اقتصادی متوقف و بلکه به نحوی اقتصاد و مدیریت متلاشی شده است و توسعه سیاسی و روابط بین المل را هم که میبینیم.
باید همه قانع شویم که رویکردها عوض شود. معتقدم اگر کسی بیاید که این اقتصاد را بازسازی کند و برگردد به نقطه صفر 84، اگر همه دستگاهها هم با او همراه باشند، حداقل 4 سال طول میکشد. روابط بین الملل را ترمیم کند. باید روابط ترمیم شود .
میشود بدون این که مصالح ملت و کشور از بین برود و بدون این که از اصول دست برداریم به روابط معقولی برسیم که فشارها کم شود و زمینه رشد و پیشرفت هم فراهم آید. قرار نیست به دنیا اعلام جنگ کنیم. باید کسی بیاید که بتواند روابط را ترمیم کند و از همه مهم تر سرمایه اجتماعی که دچار مرگ مغزی شده است را نجات دهد.
اعتماد متقابل بین مردم و دولت از میان رفته. از دهک اول و دوم که وضع بسیار ناگواری دارند تا کارفرما و نخبگان و بخصوص طبقه متوسط و جوان امید و اعتمادشان را از دست داده اند و این باید مجدداً احیا شود. همه اینها در صورتی خواهد شد که تفاهمی در سطح بالا باشد.... باید کسی بیاید که این رویکردها را داشته باشد وقدرت هماهنگی را نیز داشته باشد.
آن چه در درجه اول لازم است عبور از این فضای پر از سوء ظن، نسبت به بخشهای مهمی از جامعه و هم بخشهای جامعه نسبت به حکومت است...
البته برای رسیدن به این امر مبارک نیازمند زمانیم، ایران بزرگ از نظر منابع انسانی و طبیعی در اوج است، در حالی که همه اینها در معرض آسیبهای جدی است و فشارهای خارجی هم مزید بر علت شده است. هستند کسانی که میتوانند این کار را بکنند، ولی اگر اعتماد نباشد و رویهها عوض نشود، هیج کس نمی تواند کاری انجام دهد.
من دارم فکر میکنم، آنچه که مهم است این است که میتوانم خدمت کنم یا نه؟ میگذارند یا نه؟ با آمدنم دلها از هم دورتر میشوند یا خیر؟ اما یک مسأله شخصی هم ذهن مرا به خود مشغول کرده است و آن این که من تا وقتی در آقایان حصر هستند ..... آیا میتوانم خودم را راضی کنم که در عرصه مسؤولیت اعلام آمادگی کنم؟ این به معنی عدم شرکت در انتخابات نیست، باید فردی بیاید که در همه جهات در خود احساس رضایت کند.
ان شاء الله انتخابات سبب بهبود اوضاع و نزدیک شدن دلها به هم باشد. و ان شاء الله با همت مردم بتوان کاری کارستان کرد./انتخاب
کلمات کلیدی :